معجزه در قراقروم
نویسنده: مسعود فرح بخش
13 ژوئیه 1977 حماسه ای در کوه های قراقروم به وقوع پیوست. کوه سرسخت و غیرقابل صعود تا آن زمان “بینتها براک” یا معروف به کوه آدمخوار به ارتفاع 7285 متر در قراقروم بعد از دو تلاش ناموفق در 1971 و 1973 سرانجام توسط تیم کوهنوردی بریتانیا صعود شد. همه اعضای تیم تا قله غربی و دو کوهنورد نامدار جهان کریس بانینگتون و دوگ اسکات تا قله اصله این کوه بسیار دشوار صعود کردند. اما داستان معجزه از اینجا شروع شد، درست در اولین فرود با طناب از قله هر دو پای دوگ اسکات دچار شکستگی شد. خورشید در حال غروب بود و آنها فقط توانستند با فیکس کردن طناب یک شب در زیر قله و 2700 متر بالاتر از کمپ اصلی بدون آب و غذا و سرپناه، بیواک کنند. صبح بعد دو نفر از اعضای تیم به آنها ملحق شدند اما ناگهان طوفان بسیار سختی به وقوع پیوست، آنها یک غار برفی حفر کردند و دو شب داخل این غار سپری کردند. روز سوم علی رغم ادامه طوفان خود را تا قله غربی رساندند. 100 متر صعود حدود شش ساعت زمان برد و در زیر قله قله غربی غار برفی دیگری درست کردند و در آن مستقر شدند.
روز بعد در حالیکه هم طوفان ادامه داشت هم با سرعت بسیار آهسته در حال پایین آمدن بودند، 20 متر سقوط منجر به شکستن دو دنده کریس بانینگتون شد. در این روز آنها خود را به چادرهایشان در کمپ بالا رساندند، شش روز گذشت، طوفان با شدت ادامه داشت، یک مصدوم با دو پای شکسته، یک مصدوم با دو دنده شکسته، بدون آب و غذا با کیسه خواب های خیس و هنوز در ارتفاعی حدود 6400 متر!

از معروفترین عکسهای تاریخ کوهنوردی، دوگ اسکات(نفر نزدیک به دوربین) با دو پای شکسته در حال فرود از کوه بینتها براک ملقب به آدمخوار
آنها دو شب در چادر ماندند تا طوفان کمی فروکش کرد، اسکات بر روی زمین می خزید و روی زانوها حرکت می کرد، بانینگتون قادر به استفاده از یک دست خود نبود، هم چنین او قادر به صحبت کردن هم نبود و نفس کشیدن برایش دشوار بود. آنتونیو یکی از اعضای همراه گروه به کمپ اصلی رسید اما درست چند ساعت قبل اعضای تیم در کمپ اصلی به گمان اینکه این نفرات بر اثر نبود غذا و بدی هوا مرده اند کمپ را ترک کرده بودند و فقط یک نامه باقی گذاشتند:
“اگرچه بعید است این نامه را بخوانید اما ما برای کمک به شهر رفته ایم”
آنتونیو برای رسیدن به گروه راهی شد و کریس و دوگ پنج روز دیگر در کمپ اصلی ماندند، بعد از 5 روز هلی کوپتر کوچکی از اسکاردو رسید، قرار شد دوگ اسکات ابتدا به اسکاردو منتقل شود و سپس هلیکوپتر بازگشته و کریس بانینگتون را با خود ببرد، هلیکوپتر اما در هنگام فرود در اسکاردو دچار حادثه شد وقادر به پرواز مجدد نبود، کریس بانینگتون یک هفته دیگر منتظر ماند تا کمک برسد و او نیز نجات پیداکند.
داستان نجات این دو در کوه بینتها براک یکی از معروف ترین داستانهای بقای کوهنوردان در زمان حادثه در تاریخ کوهنوردی جهان است.
کوه بینتها براک برای دومین بار 24 سال بعد یعنی در سال 2001 صعود شد و سومین صعود این کوه نیز در سال 2012 به وقوع پیوست.
منبع:
climbing.com
ویکیپدیا
“استفاده از مطلب فوق فقط با ذکر نام و لینک وبسایت بام ایران مجاز است”
بزرگ مانند یرزی کوکوچکا
نویسنده: مسعود فرح بخش
چرا مانند یرزی کوکوچکا در تاریخ کوهنوردی دنیا تکرار نشد؟ کوهنورد بزرگ دوران یرزی کوکوچکا با انجام صعود های شاخص در هیمالیا همواره مورد تحسین سایر کوهنوردان است. دومین فاتح همه کوه های هشت هزاری با انجام کارهای خارق العاده و نو در کوه های سر به فلک کشیده از خود میراث گرانبهایی را بر جای گذاشته است. زمستان، مسیرهای نو، کمبود امکانات و تجهیزات، فقر، فضای بسته سیاسی و اجتماعی کشورش لهستان در آن سالها و سایر دشواری های موجود جلودار او نبود. در وصف بزرگی او می توان بسیار سخن گفت اما شاید زمستان 1985 اوج نبوغ و مهارت او را بر همگان آشکار سازد. سی و سه سال قبل در زمستان 1985 او کاری را انجام داد که هیچ کوهنوردی حتی برای رسیدن به این مهم تلاش هم نکرد. یرزی کوکچکا در حد فاصل 21 ژانویه 1985 تا 15 فوریه همان سال یعنی در زمانی کمتر از یک ماه دو کوه داهولاگیری و چوآیو را در زمستان صعود کرد. صعود به دو کوه هشت هزاری در زمستان و کمتر از یک ماه یکی از کارهای دست نیافتنی تاریخ کوهنوردی است. داستان صعود دو کوه هشت هزاری در یک فصل همه اسطوره و حماسه های داستانی را به حقیقت تبدیل کرد و میراثی جاودان از این کوهنورد فقید همه دوران بر جای گذاشت. زمستان 1985 در هیمالیا به ما پاسخ خواهد داد که چرا مانند یرزی کوکوچکا در تاریخ کوهنوردی دنیا تکرار نشد.
عکس اصلی : یرزی کوکوچکا در اولین صعود زمستانی تاریخ کوه داهولاگری در زمستان 1985
“استفاده از مطلب فوق فقط با ذکر نام و لینک وبسایت بام ایران مجاز است”
داستان مجسمه دربند؛ از شایعه تا واقعیت
داستان مجسمه کوهنورد در میدان دربند و ابتدای مسیر کوهنوردی قله توچال چیست؟ شایدبارها متن مربوط به داستان مجسمه دربند را خوانده باشید اما یک بار دیگر از اول موضوع را بررسی می کنیم تا شایعات و واقعیات این موضوع از هم جدا شود. متن زیر نوشته ای است که سالهاست در گروه ها کپی می شود:
“حدودا زمستان 50 سال پیش، هواپیمای حامل یک گروه آمریکایی در کوه های شمال تهران سقوط می کند ، ابتدا یک چترباز آلمانی را برای نجات آمریکایی ها م یفرستند اما او هم چترش به صخره ها گیر میکند و آویزان باقی میماند، در آن زمان یکی از کار آمدترین نیروهای ویژه ، استاد چتر ، کایت و کوهنوردی ارتش گروهبان” امیر شاه قدمی ” برای نجات جان این گروه انتخاب می شود، او قهرمانانه تمامی گروه را نجات میدهد و در آن زمان از طرف کِنِدی ریس جمهور وقت آمریکا مدال شجاعت به او اعطا میگردد و توسط شاه ایران هم از او تقدیر بعمل می آید و به پاس این عملیات شجاعانه مجسمه او ساخته و تا کنون حدود ۵۰ سال است که در میدان دربند تهران نصب گردیده”
در ابتدای متن آمده است زمستان 50 سال پیش هواپیمای یک گروه آمریکایی در کوه های شمال تهران سقوط می کند.
هیچ شواهدی مبنی بر سقوط هواپیما در کوه های شمال تهران در هیچ دوره ای وجود ندارد چرا که اگر چنین بود بقایایی از لاشه آن باید پیدا می شد
اما با مراجعه به اسناد تاریخی متوجه می شویم که در 31 ژانویه 1962 (11 بهمن 1340) در غرب ایران و در کوه های زردکوه بختیاری یک هواپیمای نظامی آمریکایی که از خراسان عازم مسجد سلیمان بود سقوط می کند.
با جستجوی نام گروهبان امیر شاه قدمی متوجه می شویم که او نشان شجاعت را از طرف دولت آمریکا دریافت کرده است. در سایت the hall of valor که تمام اطلاعات مربوط به افرادی که انواع نشان های ملی و نظامی از ایالت متحده را دریافت کرده اند در مورد گروهبان امیر شاه قدمی و این اتفاق چنین نوشته شده است:
“تیمی از نظامیان ایران از جمله گروهبان امیر شاه قدمی با علم به شرایط بسیار سخت کوهستان در ارتفاع 12500 فوت(حدود 3800متر) جایی که تا 40 متر برف و هوایی بسیار سرد و خشن وجود داشت برای بازگردندان پیکر قربانیان این حادثه تلاش می کنند و در نهایت موفق به نجات دو نظامی آمریکایی می شوند. آنها با هلیکوپتر به محل حادثه اعزام می شوند و این عملیات طاقت فرسا حدود یک هفته طول می کشد”
با توجه به اینکه این در متن صحبتی از چترباز آلمانی نمی شود اما خود امیر شاه قدمی در مصاحبه عنوان کرد چتر بازی از آلمان برای کمک آمد و چترش در صخره ای گیر کرد. اینکه چگونه یک نظامی آلمانی برای نجات نظامیان آمریکایی انتخاب می شود جای سوال دارد و صحت این گفته چندان مشخص نیست.
طبق شنیده ها از نزدیکان سایر افراد حاضر در آن عملیات، نظامیان سقوط کرده که تعدادشان 8 نفر بود جز چتربازان ارتش آمریکا بوده اند و در هنگام سقوط یکی از آنها با چتر به بیرون می پرد و چترش در صخره ای گیر می کند تا تیم نظامیان ایرانی از راه برسند و او را نجات دهند
به پاسداشت خدمات امیر شاه قدمی و برای نزدیکی هر چه بیشتر ارتش دو کشور نشان شجاعت از طرف ارتش آمریکا حدود یک سال و نیم بعد در تیر ماه 1342 به او اعطا می شود.
در متن مربوط به مجسمه کوهنورد می خوانیم که به دلیل موفقیت در این عملیات امداد، مجسمه امیر شاه قدمی در میدان سربند تهران نصب شد در صورتیکه طبق تاریخچه نوشته شده در پای مجسمه، این اثر در سال 1337 و سه سال قبل از ماجرای سقوط هواپیما در زردکوه نصب شد. برای ساخت این مجسمه، امیر شاه قدمی فقط به عنوان الگو از طرف ارتش انتخاب شد و هشت ماه هر روز ساعت ها ژست می گرفت تا مجسمه ساخته شود. جنس اولیه مجسمه از گچ بود و در سال اول نصب قسمت هایی از آن از بین رفت، سپس در سال 1341 مجدد از روی مجسمه قبلی یک نمونه سیمانی با روکش مسی رنگ از طرح قبلی ساخته و در محل فعلی مجسمه نصب شد.
امیر شاهقدمی (معروف به شاهبابا) در سال 1309 در قوچان متولد شد. او سالها مربی کوهنوردی، چتربازی و اسکی بود. شاهقدمی در 17 سالگی وارد ارتش شد. او با درجه سرجوخه وارد ارتش شد و با درجه استواریکم بازنشست شد. امیر شاه قدمی در سال1391 به علت کهولت سن از دنیا رفت.
“استفاده از مطلب فوق فقط با ذکر نام و لینک وبسایت بام ایران مجاز است”
اولین صعود زمستانی اورست
نویسنده: مسعود فرح بخش
در یادبود صعود تاریخی کریستف ویلیچکی و لزک سیچی در فصل زمستان به بام دنیا
صعود به یک کوه هشت هزار متری چالشی بزرگ است اما صعود به این کوه در فصل زمستان چالشی به مراتب بزرگ تر است. ترکیب سرمای زمستان با تمام سختی های موجود در صعودهای هشت هزاری نیاز به عزمی بلند و شجاعتی مثال زدنی و توانی بالاتر از حد معمول بشر دارد.
کوه های هیمالیا با اینکه میلیون ها سال قبل پدیدار شدند اما نقشه برداری آن ها تا قبل از قرن نوزدهم انجام نشد و تلاش برای صعود به آن ها از اواخر قرن نوزده و اوایل قرن بیست شکلی جدی به خود گرفت. پیشرفت تکنولوژی و افزایش مهارت های کوهنوردی نهایتا در دهه پنجاه میلادی به بار نشست و اولین کوه هشت هزاری تاریخ یعنی آناپورنا با موفقیت صعود شد. در طی دو دهه کشورهای مختلف با افتخار پرچمشان را بر بلندای قلل جهان به اهتزاز در آوردند اما شرایط داخلی و خسته از جنگ جهانی دوم در کشور لهستان اجازه نمی داد که آن ها جایی بیشتر از کوهستان تاترا درون کشوران کوهنوردی کنند. تاترا برای مردان لهستانی پنجره ای بود به سمت موفقیت در همالیا چرا که سر انجام در دهه هفتاد آنها موفق شدند که پا را از تاترا فراتر بگذارند و افق های جدیدی به رویشان باز شد. در سال 1973 طی یک سفر اکتشافی و اکسپدیشن ملی مردانی سرسخت از لهستان به رهبری پدر مکتب هیمالیانوردی لهستان، آندری زاوادا موفق به صعود زمستانی کوه 7690 متری نوشاخ در رشته کوه هندوکش در افغانستان شدند. اولین اکسپدیشن رسمی زمستانی در کوه های مرتفع و بالاترین ارتفاعی در دنیا که مردانی در زمستان موفق به قدم گذاشتن بر روی آن شدند. آنها سرمست از این پیروزی در سال بعد چالشی بزرگ تر را برای خود رقم زدند و در زمستان راهی لوتسه شدند. مردان لهستانی به رهبری آندری زاوادای بزرگ در زمستان 1974 تا ارتفاع 8200 متری کوه لوتسه صعود و به جهانیان اثبات کردند که حتی در زمستان می شود به ارتفاعی بالاتر از 8000 متر نیز صعود کرد. آنها در آن برنامه حتی تمایل به صعود اورست را نیز داشتند که با مخالفت دولت نپال روبرو شد. مخالفتی که تا سال 1979 پابرجا بود تا اینکه در یک اکسپدیشن بزرگ و ملی دیگر این مردان یخی به سرپرستی آندری زاوادا راهی اورست، بام دنیا شدند. در 17 فوریه 1980 درساعت 2:40 به وقت محلی پیامی توسط کریستف ویلیچکی به کمپ اصلی اورست مخابره شد
” ما روی قله هستیم” و این چنین بود که جنگجویان یخی لهستانی نامشان در تاریخ کوهنوردی جهان جاودانه شد…
صعود زمستانی به اورست، اولین صعود زمستانی یک کوه هشت هزار متری و بالاترین ارتفاعی بود که مردانی در زمستان بر آن گام گذاشتند…
عکس: لزک سیچی و کریستف ویلیچکی در جشن صعود درون کمپ اصلی اورست بعد از اولین صعود زمستانی تاریخ این کوه
جنگجویان یخی (کلیک کنید)
https://t.me/iran5610/570
رهبر جنگجویان یخی (کلیک کنید)
https://t.me/iran5610/827
صعود زمستانی به k2؛ شاید وقتی دیگر (کلیک کنید)
https://t.me/iran5610/955
استفاده از مطلب فوق فقط با ذکر نام و لینک وبسایت بام ایران مجاز است
تراژدی و حماسه سقوط پرواز 571 در کوهستان
نویسنده: مسعود فرح بخش
سقوط پرواز شماره 571 نیروی هوایی اروگوئه یکی از معروف ترین و بحث برانگیز ترین حوادث تاریخ هوانوردی جهان است. این پرواز در 13 اکتبر 1972 با 45 سرنشین در کوه های آند سقوط کرد. اما چیزی که این سانحه را با همه سوانح تاریخ هوانوردی متفاوت می کند، پیدا شدن و زنده ماندن 16 سرنشین این هواپیما در 23 دسامبر 1972 یعنی دو ماه و ده روز بعد از سقوط است.در روز سیزده اکتبر 1972 تیم آماتور راگبی از اروگوئه برای مسابقه به سمت شیلی پرواز می کند. در حین پرواز به دلیل عدم وجود دید کافی و البته محدودیت امکانات راداری آن دوره هواپیما به کوه های آند برخورد می کند. در لحظه برخورد دم هواپیما جدا میشد و بدنه بعد از برخورد به کوه به سمت پایین سر می خورد و با برخورد به تخته سنگی متوقف می شود. دوازده نفر از مسافران در همان لحظه برخورد در دم فوت می کنند. در ساعت های اولیه هم شش نفر به دلیل شدت جراحات و سرمای کوهستان جان می دهند و 27 نفر باقی می مانند که حال برخی وخیم بود. از این لحظه به بعد فاجعه برای بازماندگان پرواز 571 به نحو دیگری ادامه یافت. بعد از سقوط کشورهای شیلی و آرژانتین همزمان عملیات تجسس را بر روی کوه های آند آغاز می کنند و بعد از هشت روز هیچ اثری از هواپیمای سقوط کرده پیدا نمی کنند تا عملیات تجسس متوقف شد.بازماندگان حادثه روزها و هفته ها در شرایط بد و فلاکت باری زنده می مانند و البته در این مدت چند تن دیگر نیز جانشان را از دست می دهند. مسافران که هیچ گونه تجهیزاتی برای مقابله با سرما و گرسنگی نداشتند دست به ابتکارات عجیبی برای زنده ماندن زدند.
آنها به سختی توانستند برف آب کنند و جیره غذایی آنها فقط چند شکلات و مقداری غذای پیش افتاده بود. آنها حتی از بقای چرم لباس و چمدان ها و پارچه های صندلی های هواپیما تغذیه کردند. گروه شب ها را برای در امان ماندن از سرما در لاشه هواپیما سپری می کرد. در یکی از شب ها بهمن تمام لاشه را مدفون می کند و نفرات سه شبانه روز در زیر بهمن درون لاشه مدفون بودند تا اینکه سرانجام در آستانه خفگی توانستند با حفر برف به بیرون برسند.
بعد از هفته ها گرسنگی شدید و نبود امکانات کافی اما آنها شاید یکی از سخت ترین تصمیم هایی که هر انسانی می تواند را گرفتند. آنها از شدت گرسنگی بعد از هفته ها مجبور شدند از بقایای اجساد باقی ماندگان تغذیه کنند تا زنده بمانند. گرسنگی، سرما و برف کوری نفرات سرانجام دو تن از اعضای گروه به نام های ناندو پارادا و روبرتو کانه سا را متقاعد کرد که گروه را ترک کنند و برای کمک کاری کنند. آنها تصمیم گرفتند برای کمک به سمت شرق یعنی جایی که تصور می کردند کشور شیلی است بروند. ناندو و روبرتو بعد از دوازده روز کوهنوردی بدون امکانات از میان کوه های سر به فلک کشیده و یخچال های عظیم آند در کنار رودخانه ای چند گاو را دیدند. ناگهان در کنار گاوها یک اسب همراه با یک سوار را نیز مشاهده کردند. آنها ابتدا فکر کردند که توهم است اما این واقعیت داشت. سرجیو کاتالان روستایی و چوپانی بود که آنها را پیدا کرد. سرانجام خبر زنده ماندن آنها به دولت شیلی رسید و چند هلیکوپتر به محل لاشه هواپیما اعزام شد و 14 مسافر دیگر نیز نجات پیدا کردند. خبر این اتفاق در آن روزها کل جراید جهان را پر کرد و تعداد زیادی از مردم کنجکاو و خبرنگاران راهی منطقه شدند. بین مردم شایعات بسیار عجیبی در مورد این شانزده نفر شکل گرفته بود و دولت شیلی برای جلوگیری از هر گونه کنجکاوی تمام بقایای هواپیما را در منطقه سوزاند و فقط یک بنای یادبود ساده در محل سقوط هواپیما نصب شد.
بعدها از داستان این حادثه چندین کتاب نوشته و چندین فیلم ساخته شد.
عکس: ناندو پارادا(چپ) و روبرتو کانه سا(راست) به همراه سدجیو کاتالان(ایستاده) بعد از نجات
منبع مطلب از ویکیپدیا
کانال تلگرام بام ایران(کلیک کنید)
استفاده از مطلب فوق فقط با ذکر نام و لینک وبسایت بام ایران مجاز است